خاطرات روزانه من

ساخت وبلاگ
پنج شنبه کلی کار داشتم و منتظر مهندس بودم برای یه تاییدیه قرار بود 20 دقیقه ای بیاد از ساعت 9 تا 12 نیومد و منم کارام موند ساعت 12 پدر و پسر میخواستن بیان دنبالم بارون میبارید خیابون فرعی سر کارم خیلی خاطرات روزانه من ...
ما را در سایت خاطرات روزانه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9khateraha95b بازدید : 58 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 18:19

دیروز رفتم خونه وسایل فندوقو جمع کردم و رفتم مهد دنبالش بچم ده ستاره شده بود و بهش یه ماشین کوچولو جایزه داده بودن بهش یه کارت ستاره دارن مهد هر کار خوبی که انجام میدن یه ستاره میگیرن رو ده و بیست  سی خاطرات روزانه من ...
ما را در سایت خاطرات روزانه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9khateraha95b بازدید : 65 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 18:19

به دوست جون که شوهرش بیمارستانه زنگیدم و گفتم برای بچه هات واکسن زدی گفت نه برای اینکه گفتن بچه ها تب میکنن ترسیدم ولی یکی از استاداشون بهش گفته که یه شربت هست ک سیستم ایمنی بدن بچه رو بسیار قوی میکنه خاطرات روزانه من ...
ما را در سایت خاطرات روزانه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9khateraha95b بازدید : 62 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 18:19

دیروز شوشو پیام داد داره میاد تا خودش بره دنبال فندوق چون خیلی دلتنگشه با هم رسیدیم خونه و رفتیم دنبالش من تو ماشین نشستم و پدر پسری جوری همدیگرو بغل کردن و ذوقیدن که نگو بعدم اومدیم خونه و نهار نیمرو خاطرات روزانه من ...
ما را در سایت خاطرات روزانه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9khateraha95b بازدید : 54 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 18:19

جدیدن نمیدونم چرا اینقدر عصبی میشم و زود از کوره در میرم هورمونهامم بهم ریخته دیروز شوشو زود اومد رفتیم دنبال فندوق یاد گرفته تا مارو میبینه میگه چی خریدی؟؟؟؟و دیروز کلی عصبانی شدم بابت این موضوع و به خاطرات روزانه من ...
ما را در سایت خاطرات روزانه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9khateraha95b بازدید : 60 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 18:19

دو روزه فندوقم یهو تب کرده زیاد علایم سرماخوردگی نداره ولی خیلی بیحاله میگن از این ویروس,هاس که از کربلا تشریف اورده دیروز صبح یکم تب داشت ولی شدید نبود گفتم ظهر زودتر میرم دنبالش وقتی رسیدم مهد گفتن خ خاطرات روزانه من ...
ما را در سایت خاطرات روزانه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9khateraha95b بازدید : 67 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:33

عروس پری بارداره و درباره  اسم بچش هر بار ازش میپرسیدن گفته بود هر چیزی به وقتش اون دفعه که ما شمال بودیم من گفتم خب الان 9 ماهشه دیگه اسم بچه رو اعلام نکردن؟ گفت والا یه روز پسرم اینجا بود و ما برای خاطرات روزانه من ...
ما را در سایت خاطرات روزانه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9khateraha95b بازدید : 65 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:33

دیروز فندوق خونه مامی بود و منم سر کار تا رسیدم نهار خوردم و یکم خونه رو مرتب کردمو رفتم دنیال شوشو و فندوق مامی گفت این بچه هیچی نخورده و حال نداره تبش هم داره بالا میره برگشتنی شوشو گفت شما تو ماشین خاطرات روزانه من ...
ما را در سایت خاطرات روزانه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9khateraha95b بازدید : 57 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:33

پنج شنبه شوشو و فندوق اومدن دنبالم بحد مرگ استخوان درد داشتم بهداشت گفته بود فندوق قدش خوبه وزنش 700 گرم کمتره و یکماه دیگه باید ببریمش شوشو هم گفته که این بچه 3 روزه هیچی نخورده رفتیم خونه و من دوتا خاطرات روزانه من ...
ما را در سایت خاطرات روزانه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9khateraha95b بازدید : 70 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:33

وصل شدن اینترنت بر همگان مبارک وای خدا چند روزی که اینجا بسته بود من چقدر کلافه بودم سلام سلام من در هفته ای که گذشت کلا کار خاصی نکردم یادتونه که سرماخورده بودم شدتش هر روز که میگذشت بجای اینکه کمتر خاطرات روزانه من ...
ما را در سایت خاطرات روزانه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9khateraha95b بازدید : 70 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:33

دیروز شوشو اومد و گفت شیرین بیا بشین وقتی اینجوری میگه معلومه میخواد چیز مهمی بگه میگه که من دوشنبه و سه شنبه باید ماموریت, برم گفتم فقط دو روزه ؟ خب اشکال نداره بعد میگه خب بلیط برای فردا ساعت 2 بخریم خاطرات روزانه من ...
ما را در سایت خاطرات روزانه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9khateraha95b بازدید : 64 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:33

دیروز سعی کردم یه جوری کارمو بپیچونم و زودتر برم خونه تا شوشو رو راهی کنم ساعت 2 باید راه میافتاد منم تا 12.5 خودمو رسوندم خونه و براش ساکشو جمع و جور کردم و نهار بهش دادمو و مرتب و شیک راهیش کردم و ب خاطرات روزانه من ...
ما را در سایت خاطرات روزانه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9khateraha95b بازدید : 58 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:33

دیروز فکر نمیکردم بتونم زودتر برم خونه و شوشو جان رو راهی کنم صبح که داشتم میومدم سر کار میوه شستم گذاشتم رو اپن و روش نوشتم ((اینها رو بریز تو پلاستیک برای تو راهت ))شوشو اینو دیده بود و زنگید شیرین خاطرات روزانه من ...
ما را در سایت خاطرات روزانه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9khateraha95b بازدید : 62 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:33

دیروز سر راه برای فندوق, بادوم هندی و تنقلات خریدم و رفتم دنبالش اومدیم خونه و تا ساعت 8 رنگ بازی کردیم و کلی برنامه کودک نگاه کردیم و ظرف شستیمو و لباسهای خیسشو عوض کردم و شام خوردیم و خوابیدموهامو رن خاطرات روزانه من ...
ما را در سایت خاطرات روزانه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9khateraha95b بازدید : 67 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:33

شوشو سه شنبه کارشون دیرتر تموم شد و به اتوبوس نرسیدن و همه راهها رو چک کردن و دیدن خیلی سخت میشه و باید بمونن ساعت 2 بعد از ظهر چهارشنبه راه بیفتن ولی بهم گفت ما میریم ترمینال ببینیم بلیط پیدا میشه یا خاطرات روزانه من ...
ما را در سایت خاطرات روزانه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9khateraha95b بازدید : 61 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:33